با همه اتفاقات تلخش ...  این ترم شروع شد ... و هیچ گریزی از آن نیست .

 و من دلم خوش است به شش ساعتی که کنار گروه خاصم مینشینم و درس میخوانم ... 

با اینکه خیلی عقب افتادم این ترم ... با اینکه نَفَسم رابریدند ...

با این که از روز اول تا همین امروز اشک بود و اشک ... ولی ...

به قول یکی از همکاران سایبری ... امید مومن به رب تعالی هرگز قظع نمیشود ...

پ.ن : گله دارم از خودم .. که بار ها وبار ها خوانده ام  "ولله عزة جمیعا " ... ولی هنوز نگران آبرویی هستم که ریخت

پیش مردمِ از خداوند دور ...

 آبرو را پیش اهلش حفظ کردن ... مهم است که بحمدالله و بفضل الله و در طریق رحمةالله هنوز نیمچه آبرویی در حد حقیرِ خودم مانده است برایم ..

خدایا ... شکرت : )